همه می دونند من بی نقصم. زندگیم عالیه. لباس هام عالی

اند. حتی خانواده ام هم عالیه.

و با اینکه این یه دروغ کامله، من سعی کرده ام تا ظاهرم رو

حفظ کنم. در حقیقت، اگه این لو بره، تموم تصویر، عالی،

من نابود می شه.

جلوی آیینه ی توالتم ایستاده ام و در حالی که صدای موسیقی

از بلندگو ها پخش می شن سومین خط کجی که زیر چشم هام

کشیده بودم رو پاک می کنم.

دست هام می لرزند، لعنت!

شروع سال تحصیلی دبیرستان و دیدار دوست پسرم بعد از یه

تابستون نمی تونه اونقدرها سخت باشه، اما شروعی منحوس

برای من خواهد بود.

اول از همه، دود از دستگاه فرموم بلند شد و جام رحمت رو

سر کشید. بعد، دکمهی پیراهن مورد عالقه ام یکهو گم شد.

حاال، خط چشمم تصمیم گرفته که خودش مغز هوشمند 

خودش باشه و راه خودش رو بره! اگر توی این موضوع

حق انتخابی داشتم، توی تخت راحتم می موندم و کل روز رو

کلوچه ی داغ می خوردم. دانلود رمان

-بریت، بیا پایین.

صدای ضعیف فریاد مامانم رو از راهروی خونه می شنوم.

غریزهی اولم نادیده گرفتنه اونه، این کار هیچ سودی به من

نمی رسونه، به جز اینکه باعث سردرد و فریاد های بیشتر

اون می شه.

-یه ثانیه ی دیگه اونجام. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هک ممبر واقعی و فیک در سایت np یادیاران بادجان Marcus گل پونه Shannon باران متين وبلاگي مخصوص عاشقانه ها Lala Veronica